متن آهنگ از چی بگم از یاس
- يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۳۱ ب.ظ
متن آهنگ از چی بگم از یاس
میگی بازم کنار هم دیگه واژه بچین
راجبِ چی؟ باشه بشین
چشاتو باز کن، یه لحظه مالِ من باش
یه لحظه بیا تویِ حس و حال من باش
پس میکروفونو به دست من تو بده بگم
از این زمونه و از دلی که تکه تکست
هر آهنگ منم مساوی ذکر یک درد
جز اینم ندارم یه فکر بهتر
از جومونگی بگم که شده سنبل رشادت
ایران براش شده مثل صندوق تجارت
پس هنرمند وطن الان کجاست؟ نیست؟
اون تو زیرزمین میخونه چون که مجاز نیست
از چی بگم برات
انتظار داری چه چیزی از جیب من درآد
به جز کاغذ سفیدِ پاره خب آره رفیق
حرف توشه ولی با خودکار سفید
تو هم مثل منی تو هم کم درد نداری
درد اصلیت اینه که تو همدرد نداری
من کسی نیستم با این زخما دردم بگیرِ
ولی این اشکارو کی می خواد گردن بگیره
از چی بگم خدا از این بنده های خسته
از این همه درد تمومِ دنده هام شکسته
خنده هامو نبین این خنده هام یه چسبه رو لبم
این منم با یه ردپای خسته
از چی بگم
بگو از یه روح زخمی
که باید یک تنه بره تو قلب کوه سختی
از روزایی که خط خوردن توی تقویم
خبر میدن از یه اشتباه رو به تخریب
از چی بگم
از بچه های پایین شهر
که غذا واسه خوردن دارن ماهی یه شب
اون تنها دلیل خوابش به عشق فرداست
تنها پاتوق عشق و حالش بهشت زهراست
یا که بگم از اون رفقای کاخ نشین
که هستن تو واردات کالای ساخت چین
تو به من اینو بگو من از چی بگم خب
ما گفتیم و تمومِ دردا ریشه کن شد
از چی بگم
شاید قصه دوست داری
مثل قصه ی اون همکلاسیانِ روستایی
اگه قصه تلخه گناهِ واقعیت
داستانِ نرگس و گلای باغ میهن
که نشستم با صد چرا و افسوس کاشکی
یه بخاری جای چراغ نفت سوز داشتی
چراغ افتاد تویِ کلاس و گُر گرفت
آتشی که پوست بچه هارو مثل گرگ گرفت
یه طفل معصوم با داد و فریاد گفت
زود بدویین سمت در ولی درم قفل بود
چشام خشک شد یکم بهم اشک بده ایزد
این بچه ها با کدوم دست مشق بنویسن
کودکی مرد در راه کلاسی که
سوخت و منتظرِ یه جراح پلاستیکه
یاس نمی خواد تهِ قصه رو هرگز ببنده
چون باز دلش می خواد که نرگس بخنده
از چی بگم
صبح نشده غروب زد
تو قلب بچه های مدرسه ی درود زن
غصه نخور صدامو بشنو از زیر خونت
من صداتو به گوش همه می رسونم
از چی بگم
از دلی که فقط اسمش دلِ
یه عمری که نصفش اشکِ نصفش گله
یا از روح توی زندون که جسمش وله
آدم مجبورِ که با شرایط وفقش بده
از چی بگم
بگو از یه روح زخمی
که باید یک تنه بره تو قلب کوه سختی
ولی قسم به خدا قسم به روح تختی
که من بدون ترس میرم به سوی تقدیر
خیلی خشنِ زندگی ولی حوصله کردم
تو فشنِ زندگی من یه مدلِ دردم
ولی دفترِ گذشته هامو ذره ذره کردم
و اومدم جلو که پی دردسر بگردم
از چی بگم
از چی بگم
میگی بازم کنار هم دیگه واژه بچین
راجبِ چی؟ باشه بشین
چشاتو باز کن، یه لحظه مالِ من باش
یه لحظه بیا تویِ حس و حال من باش
پس میکروفونو به دست من تو بده بگم
از این زمونه و از دلی که تکه تکست
هر آهنگ منم مساوی ذکر یک درد
جز اینم ندارم یه فکر بهتر
از جومونگی بگم که شده سنبل رشادت
ایران براش شده مثل صندوق تجارت
پس هنرمند وطن الان کجاست؟ نیست؟
اون تو زیرزمین میخونه چون که مجاز نیست
از چی بگم برات
انتظار داری چه چیزی از جیب من درآد
به جز کاغذ سفیدِ پاره خب آره رفیق
حرف توشه ولی با خودکار سفید
تو هم مثل منی تو هم کم درد نداری
درد اصلیت اینه که تو همدرد نداری
من کسی نیستم با این زخما دردم بگیرِ
ولی این اشکارو کی می خواد گردن بگیره
از چی بگم خدا از این بنده های خسته
از این همه درد تمومِ دنده هام شکسته
خنده هامو نبین این خنده هام یه چسبه رو لبم
این منم با یه ردپای خسته
از چی بگم
بگو از یه روح زخمی
که باید یک تنه بره تو قلب کوه سختی
از روزایی که خط خوردن توی تقویم
خبر میدن از یه اشتباه رو به تخریب
از چی بگم
از بچه های پایین شهر
که غذا واسه خوردن دارن ماهی یه شب
اون تنها دلیل خوابش به عشق فرداست
تنها پاتوق عشق و حالش بهشت زهراست
یا که بگم از اون رفقای کاخ نشین
که هستن تو واردات کالای ساخت چین
تو به من اینو بگو من از چی بگم خب
ما گفتیم و تمومِ دردا ریشه کن شد
از چی بگم
شاید قصه دوست داری
مثل قصه ی اون همکلاسیانِ روستایی
اگه قصه تلخه گناهِ واقعیت
داستانِ نرگس و گلای باغ میهن
که نشستم با صد چرا و افسوس کاشکی
یه بخاری جای چراغ نفت سوز داشتی
چراغ افتاد تویِ کلاس و گُر گرفت
آتشی که پوست بچه هارو مثل گرگ گرفت
یه طفل معصوم با داد و فریاد گفت
زود بدویین سمت در ولی درم قفل بود
چشام خشک شد یکم بهم اشک بده ایزد
این بچه ها با کدوم دست مشق بنویسن
کودکی مرد در راه کلاسی که
سوخت و منتظرِ یه جراح پلاستیکه
یاس نمی خواد تهِ قصه رو هرگز ببنده
چون باز دلش می خواد که نرگس بخنده
از چی بگم
صبح نشده غروب زد
تو قلب بچه های مدرسه ی درود زن
غصه نخور صدامو بشنو از زیر خونت
من صداتو به گوش همه می رسونم
از چی بگم
از دلی که فقط اسمش دلِ
یه عمری که نصفش اشکِ نصفش گله
یا از روح توی زندون که جسمش وله
آدم مجبورِ که با شرایط وفقش بده
از چی بگم
بگو از یه روح زخمی
که باید یک تنه بره تو قلب کوه سختی
ولی قسم به خدا قسم به روح تختی
که من بدون ترس میرم به سوی تقدیر
خیلی خشنِ زندگی ولی حوصله کردم
تو فشنِ زندگی من یه مدلِ دردم
ولی دفترِ گذشته هامو ذره ذره کردم
و اومدم جلو که پی دردسر بگردم
از چی بگم
از چی بگم